۱۳۸۹ مرداد ۲۰, چهارشنبه

دولت ایران یا دولت فارس ایران؟


خبر: 1



پنجمين نشست سران سه كشورفارسي زبان در كابل برگزار مي‌شود



خبرگزاري فارس: رؤسايجمهور ايران، افغانستان وتاجيكستان امروز در تهران توافق كردند كه پنجمين نشست سه جانبه سران سه كشور در كابل برگزارشود.



به گزارش خبرنگارسياست خارجي خبرگزاري فارس،محمود احمدي‌نژاد، امامعلي رحمان و حامد كرزي روساي جمهور سه كشور ايران، تاجيكستان وافغانستان امروز پنجشنبه در تهران توافق كردند كه پنجمين نشست سران سه كشور در كابل برگزارشود.پيشنهاد برگزاري پنجمين نشست سهجانبه از سوي كرزي مطرح شد و مورد توافق رحمان و احمدي‌نژاد قرار گرفت. چهارمين نشست سران سهكشور فارسي زبان در حال حاضر در ساختمان حافظيه مجموعه سعدآباد در حال برگزاري است.







تفسیر خبر:



هر بیننده ایی با دیدن تیتر خبر فوق بی هیچ تردیدی تصورخواهد کرد که ایران یک کشور فارس زبان است و حتی این تصور ایجاد خواهد شد که گویاافغانستان و یا تاجیکستان نیز کشورهای فارس زبان هستند و نشست آنان برای گفتگو جهتهمکاری امری طبیعی و حتی ضروری به نظر خواهد رسید.







اما برای تمامی آگاهان روشن استکه ایران یک کشور فارس زبان نیست. ایران یک کشورچند ملیتی و چند فرهنگی و جند زبانه است. بهتر است تعداد جمعیت غیرفارس زبان ایرانرا از زبان وزیر آموزش و پرورش ایران، حمید رضا حاجی بابایی بشنویم؛ وی 24 آذر ماهپارسال،1388 در یک مصاحبه با خبرگزاری فارس می گوید؛ "70 درصد دانش‌آموزان در سراسر كشور دو زبانه بودهو پس از ورود به كلاس اول و گذراندن يك سال تحصيلي هنوز زبان مادري آنها به فارسيتبديل نشده است.". بنابراین به گفتهء این وزیر که همه روزه با مسئله آموزشکودکان در سطح کشور سروکار دارد آمار فارس زبانان در کشور ایران 30 درصد است. بااین شرایط، وقتی 70 درصد شهروندان ایران غیرفارس زبان هستند، چگونه میتوان اینکشور را فارس زبان خواند و در



چنین نشستهایی با عنوان کشور فارس زبان شرکت کرد؟







بنابراین کشور ایران یک کشورفارس زبان نیست بلکه این دولت ایران است که در تضاد بااعلامیه جهانی حقوق بشر، حقوق دمکراتیک ملیتهای غیرفارس در ایران و بر کاخبیدادگری علیه اکثریت جامعه ایران، یک دولت فارسی است. این با واقعیت سازگار استکه دولت ایران نه دولت مردم ایران (که از ملیتهای مختلف تشکیل یافته اند)، بلکهدولت اقلیت فارس زبان جامعه ایران است. تمامی نمادهای دولتی و ساختار آن نیز حکایتاز آن دارد که این دولت دولت فارسی است و متعلق به ملیت فارس ایران است. نظامآموزشی در تمامی سطوح، ادبیات مجاز در این کشور، سینمای مجاز در این کشور، زبانمجاز در این کشور، قانون اساسی مجاز در این کشور، دادگاههای مجاز در این کشور،دولت مجاز!! در این کشور همه اش فارسی است. زبان ترکی، کردی، بلوچی و عربی وترکمنی و لری زبانهای غیرمجاز این کشور تلقی می شوند. در دولت حاکم بر ایرانهیچگونه اثری از نماز فرهنگی، زبانی و تاریخی ملیتهای غیرفارس ایران را نمیتوانیافت. مگر عناصر نوکر صفت و خودباختهء متعلق به ملیتهای غیرفارس ایران که هموارهمورد سوء استفاده دستگاه دولتی فارس ایران بوده و هستند.







بنابراین کشور ایران یک کشور فارس زبان نیست، بلکه دولت ایرانیک دولت فارسی است. لذا من برای تغییر در ادبیات سیاسی و فاصله گرفتن از فریبعنوان ایران که به مثابه اسم مستعار فارس در دولت ایران مرود سوءاستفاده قرارمیگیرد به تمامی نیروهای سیاسی متعلق به ملیتهای غیرفارس، نویسندگان و روشنفکرانمتعلق به آنان و شخصیتهای و تشکلهای دمکرات فارس توصیه می کنم که به جای استفادهاز مفهوم فریبنده "دولت ایران" و یا "رژیم ایران"،در ادبیات سیاسی (شفاهی و کتبی) واقعیت وجودی این دولت را، یعنی "دولت فارس ایران" و یا "رژیم فارس ایران" را مورد استفادهقرار دهند.







بایستی یادآور شوم که افغانستان با 29 ملیون جمعیت یککشور چندملیتی است و دو زبان دری و پشتون زبانهای رسمی سراسری آن کشور و زبانهایدیگری چون ازبک، ترکمن و بلوچ و.... رسمیت محلی دارند. همچنین تاجیکستان نیز با 8ملیون جمعیت یک کشور تک ملیتی نیست. بلکه جمعیت آن به ترتیب؛ تاجیک:9 /79%،ازبک: 2 / 15%، روس 1/1% ،قرقیز 1/1% ، سایر قومیتها 6/2% در سال 2000 بوده است.



2010-08-10



Yunes.shameli@gmail.com







منابع:



اظهارات وزیر آموزش و پرورش:



http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8809250883http%3A%2F%2Fwww.edunews.ir%2Findex.php%3Fview&sid=23573



خبر نشست سران سه کشور فارس زبان در مطبوعات:



خبرگزاری فارس



http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8905140685



http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8905150533



رادیو فردا



http://www.radiofarda.com/content/F7_Iran_Tajikstan_Afghanistan_Summit_in_Tehran/2120436.html



منابع دیگر:



http://www.badrtoos.com/news/show_detail.asp?id=1614





۱۳۸۹ مرداد ۱۲, سه‌شنبه

تراختور و تاکتیک های مبارزاتی «اجتناب از درگیری»-آراز افشار


:در این مقاله به بررسی تاکتیک های مبارزاتی مردم آذربایجان در قالب مسابقات فوتبال و سناریوهای حاکمیت برای مقابله با آن در فصل جدید پرداخته شده و تاکتیک های مناسب برای مقابله با سناریوهای حکومت بررسی شده است.

روشهای مبارزاتی مسالمت آمیز و بدور از خشونت کاملا در دنیا شناخته شده اند ولی جمهوری اسلامی برخلاف نص صریح قانون اساسی اش، هرگونه اعتراض مسالمت آمیز و بدور خشونت را با شدت و خشونت شدید سرکوب می کند به گونه ای که عملا راه برای مبارزه کلاسیک بدون خشونت تقریبا بسته شده است. سرکوب شدید اعتراضات مسالمت آمیز آذربایجان در خرداد ماه 1385 و سپس سرکوب اعتراضات پس انتخابات ریاست جمهوری سال پیش عملا ادامه روشهای مبارزاتی به دور از خشونت کلاسیک را بسیار سخت کرده است. اما تاکتیکهای مبارزاتی را که مردم آذربایجان در سالهای اخیر بویژه در قلعه بابک و اخیرا در مسابقات فوتبال بکار برده اند، به خوبی نشان داده است که با استفاده از روشهای بسیار مسالمت آمیزی که می توان آنها را تاکتیک های مبارزاتی «اجتناب از درگیری» نامید، می توان فضای بسته اختناقی را که حکومت به دنبال حاکم کردن آن است را شکافت و فریاد اعتراض خود را بلند کرد و در عین حال از درگیری با نیروهای سرکوبگر حکومت اجتناب کرد. این تاکتیک مبارزاتی، شیوه ای مسالمت آمیزتر از مبارزات بدون خشونت کلاسیک است. با توجه به تلاش حکومت برای برقراری فضای اختناق، بهره گیری از این شیوه بسیار ضروری و حیاتی است.

روشهای کلاسیک مبارزات به دور از خشونت

براساس نص صریح قانون اساسی جمهوری اسلامی برگزاری اجتماعات و اعتراضات مسالمت آمیز و بدون حمل سلاح آزاد است اما حکومت در این سی سال با هرگونه اعتراض مسالمت آمیز غیر دولتی به شدت برخورد کرده و اعتراضات مسالمت آمیزی مانند راهپیمایی های خرداد ماه 1385 را با شکلیک مستقیم گلوله به سوی تظاهرکنندگان غیرمسلح به شدت سرکوب کرده و حتی به نزدیکترین و وفادارترین نیروهای خودش یعنی نخست وزیر، رئیس مجلس و رئیس جمهور سابق خودش هم اجازه حتی یک تجمع اعتراضی ساده را نداده است! تجمعاتی که حتی به شکل راهپیمایی سکوت و بدون هیچ شعاری برگزار می شد هم تحمل نشد و غیرقانونی اعلام گردید و نیروهای سرکوبگر حکومت به شدت با آنها برخورد کردند و در جریان آن دهها نفر کشته و صدها نفر دستگیر و زندانی شدند. حکومت توانست پس از یکسال با سرکوب شدید و دستگیری های بسیار، جنگی فرسایشی را به پیش ببرد و در نهایت نیروهای معترض را خسته، مایوس و ناامید کرده و اعتراضات را متوقف کند. در حال حاضر حکومت که از بزرگترین بحران عمرش به سلامت عبور کرده است، احساس قدرت بسیاری می کند.



اما در این میان مبارزات در آذربایجان برخلاف جنبش سبز سیر صعودی به خود گرفته و با کشاندن بیش از صدهزار نفر به ورزشگاهها و سردادن شعارهایی مانند مدرسه به زبان مادری که به صورت متحد توسط اکثریت تماشاگران تکرار می شود، نشان داده است که تاکتیک های مبارزاتی انتخاب شده از سوی مردم آذربایجان توانسته است که فضای اختناق را بشکند و خواسته های ملی آذربایجان امروز بلندتر از همیشه فریاد می شود! البته جنبش سبز هم بارها تلاش کرد تا از فضای ورزشگاهها برای اعتراضاتش استفاده کند ولی برخلاف مردم آذربایجان توفیق چندانی نیافت. اما جالب اینجاست که امروزه همان کسانی که سعی در استفاده از فضای ورزشگاهها برای بیان خواسته های جنبش سبز داشتند، مردم آذربایجان را متهم به سوء استفاده از ورزش متهم می کنند!؟ در مورد اینکه شیوه مبارزاتی مردم آذربایجان چه ویژگی خاصی دارد که برخلاف روند جاری در سایر نقاط کشور به جای سیر نزولی، سیر صعودی داشته است، باید مفهوم تاکتیک های مبارزاتی «اجتناب از درگیری» با دقت بیشتری بررسی شود.

تاکتیک های مبارزاتی «اجتناب از درگیری»

حکومت برای سرکوب اعتراضات مسالمت آمیز بدون خشونت کلاسیک، از شیوه درگیری و برخورد مداوم و فرسایشی استفاده می کند. به گونه ای از جمعیت میلیونی معترض در روزهای بعد از انتخابات، به تدریج به دلیل فرسایش نیروهای مردمی به دلیل درگیری و برخورد مداوم با نیروهای سرکوبگر، در سالگرد انتخابات تقریبا هیچ کس باقی نمانده بود تا به خیابان بیاید! اما مبارزه مردم آذربایجان مبتنی بر اجتناب از درگیری با نیروهای سرکوبگر حکومت بود و مردم شعارهایشان را در جایی سر می دادند که نیروهای حکومت توان برخورد با مردم را نداشتند و یا ترجیح می دادند که برخورد نکنند. کشاندن مبارزه به میادین ورزشی بویژه ورزش پرطرفدار فوتبال، عملا نیروهای رژیم را آچمز کرده است. با توجه به حضور به طور متوسط بالای 50 هزار نفر در هر مسابقه خانگی، حکومت توان برخورد با چنین اجتماع بزرگ و منسجمی را ندارد بویژه آنکه در یک محاسبه سود و زیان حکومت به این نتیجه رسیده است که ضرر سرکوب در ورزشگاهها بسیار بیشتر از منفعت آن است! باتوجه به اینکه مسابقات فوتبال زنده از تلویزیون پخش می شود، هرگونه درگیری باعث آبروریزی بزرگ برای حکومت خواهد شد و با توجه به بالا بودن جمعیت، رژیم به نیروی بسیار زیادی برای سرکوب نیاز دارد، سرکوبی که مطمئنا می تواند بسیار هم خونین باشد و باعث کشته شدن تعداد زیادی از تماشاگران شود و همین مساله می تواند مثل بمب در دنیا صدا کند و مشکلات بسیاری برای فدراسیون فوتبال ایران و حکومت ایران ایجاد کند. در مقابل حکومت حساب می کند که به جای چنین برخورد پر هزینه ای بهتر است اجازه دهد تا این افراد شعارهایشان را بدهند و او هم با بستن یا کم کردن صدای تماشاگران مانع از شنیده شدن آنها شود و سپس این افراد بدون ایجاد هیچ مزاحمتی جدی برای حکومت به خانه هایشان برگردند! همراهی رسانه های فارسی زبان خارج از کشور با حکومت در بایکوت شعارهای داده شده در ورزشگاهها هم بیشتر خیال حکومت را راحت کرده است که این صدا به جایی نخواهد رسید و ضررش بسیار کمتر از یک درگیری شدید و احیانا کشته شدن چند نفر و پخش شدن خبر آن در دنیاست!



یعنی شما در شیوه مبارزه «اجتناب از درگیری» زمان، مکان و نوع مبارزه را طوری انتخاب می کنید که حکومت یا توان برخورد نداشته باشد یا با حساب سود و زیان، ترجیح دهد از روشهایی غیر از درگیری مستقیم و سرکوب خشن برای پایان دادن به این مبارزه استفاده کند. صعود همگانی به قلعه بابک هم نمونه ای از همین شیوه مبارزاتی بود. چون کوهنوردی نه عملی ضد اسلامی است و نه ضد حکومتی اما وقتی این اجتماع بزرگ شکل می گرفت، شعارها، سرودها و سخنرانی هایی حاوی خواسته های ملی آذربایجان سر داده می شد و حکومت توان برخورد با آن جمعیت بزرگ را نداشت و یا آن را به صلاح نمی دید. لذا تصمیم گرفت تا به جای برخورد و درگیری با اجتماع شکل گرفته، مانع از شکل گیری اجتماع در سالهای بعد، با اجرای مانور نظامی در اطراف قلعه بابک در زمان مقرر گردد. اما مسابقات فوتبال دارای خاصیتی است که ممنوع کردن حضور تماشاگران در زمین فوتبال از لحاظ وجهه بین المللی برای حکومت بسیار گران تمام می شود. لذا حکومت مجبور است بهانه ای موجه برای این کار بتراشد.

البته حکومت آنقدرها هم ساده لوح نیست و می داند که شعارهای داده شده در استادیومها هرچند دیر و با تاخیر زیاد از طریق مجاری دیگر به نوعی به گوش جهانیان می رسد، لذا برای مقابله با این حرکت، روش تدریجی تضعیف تیم، محروم کردنش از تماشاگران و در نهایت حذف به ظاهر طبیعی تیم از لیگ برتر را انتخاب کرده است. فصل پیش به دلیل درگیر بودن حکومت با جنبش سبز، ترجیح می داد که دست به عصا حرکت کند و با حذف زود هنگام تراختور از لیگ برتر باعث ایجاد اعتراضات خیابانی نشود ولی پس از خاموش شدن نسبی اعتراضات میدانی جنبش سبز، حکومت فصل جدید را کاملا طوفانی آغاز کرده است. مجبور کردن ناصر شفق مدیرعامل محبوب تیم به استعفا و کارشکنی در جذب اسپانسر و بازیکن در فصل نقل و انتقالات، نشان داد که سناریوی حذف تیم از لیگ برتر در فصل جدید با جدیت دنبال می شود. قرعه کشی عجیب و قراردادن دو تیم آذربایجانی تراختور و شهرداری در برابر دو تیم تهرانی پیروزی و استقلال در هفته اول و سپس اجرای سناریوی دادن ساندیس گرم و بدمزه آنهم فقط به تماشاگران تراختور در یک روز گرم تابستانی (جالب است که به تماشاگران پیروزی ساندیس داده نشده بود تا از پرتاب ساندیس توسط آنها پیش گیری شود و فقط هواداران تراختور محکوم شوند!) و تحریک تماشاگران با توهین هایی سخیف و نژادپرستانه، همه سناریوهای از قبل برنامه ریزی شده ای بود که با دو جلسه محرومیت تراختور همراه شد.

در برابر سناریوهای رژیم چه باید کرد؟

برای پاسخ به این سوال باید به اهمیت ادامه شیوه مبارزاتی «اجتناب از درگیری» و عدم ورود زودهنگام به مبارزه کلاسیک عدم خشونت در خیابانها و در نتیجه ایجاد فرصت برای حکومت جهت برخورد فرسایشی با نیروهای ما و خسته کردن، مایوس کردن و در نهایت خاموش کردن این حرکت همانند حرکتهای پیشین مثل خردادماه 1385 بسیار دقت کرد. با توجه به شیوه ای که حکومت برای خاموشی اعتراضات در پیش گرفته، ما باید همچنان دنبال راههای جدیدی باشیم که از درگیری با نیروهای حکومت اجتناب کنیم ولی در عین حال در صحنه حاضر باشیم. در واقع ما باید از شیوه فرسایش توان نیروهای حکومت استفاده کنیم. یعنی طراحی آکسیونها و حرکتهای اجتماعی که هم حکومت را مجبور می کند که نیروهایش را همیشه در حالت آماده باش نگهدارد و هم اجتناب از درگیری و برخورد با آنها تا نیروهای خودمان آسیب نبینند. درست است که ما هیچ وقت آغاز کننده درگیری نبوده ایم ولی باید یک مرحله فراتر از آن رفته و حرکتهایمان را طوری طراحی کنیم که حکومت توان و یا بهانه و انگیزه درگیری را هم بدست نیاورد!



برای روشنتر شدن بحث چند مثال عملی می زنم. ما باید راههایی پیدا کنیم که شیوه مبارزه «اجتناب از درگیری» را به خارج از ورزشگاهها هم بکشانیم تا رژیم بداند که با بستن ورزشگاهها موفق به خاموش کردن این حرکت نخواهد شد. فراخوان نجات دریاچه اورمیه در روز 13 فروردین یک آکسیون هوشمندانه برای گسترش مبارزه اجتناب از درگیری به خارج از ورزشگاهها بود. استفاده از مناسبت قانونی سیزده بدر برای حضور در طبیعت و فراخواندن مردم برای گذراندن سیزده بدر در کنار عروس تشنه آذربایجان، آکسیونی مناسب برای این هدف بود. ولی متاسفانه یک اشتباه بزرگ در تعیین محل تجمع باعث شد تا این حرکت آنگونه که انتظار می رفت به حضور میلیونی مردم منجر نشود. متاسفانه ما صدها کیلومتر ساحل آزاد دریاچه اورمیه را که با هیچ نیرویی قابل کنترل و بستن نبود، گذاشتیم و بدترین نقطه ممکن را برای تجمع انتخاب کردیم یعنی پل میانگذر دریاچه که حکومت به سادگی توانست با گذاشتن چند مامور در دوسوی جاده ورودی مانع شکل گیری اجتماع دلخواه ما شود. هرچند در چند نقطه دیگر اطراف دریاچه صدها نفر تجمع کردند ولی به دلیل همین کم تعداد بودن تجمع کنندگان فرصت کافی برای حکومت ایجاد شد تا با این تجمع برخورد کند و ما نتوانستیم اصل اجتناب از درگیری و برخورد را که لازمه اش حضور پرتعداد است، حفظ کنیم.

متاسفانه ما فقط به این فکر می کردیم که خودمان چه کار باید بکنیم و اصلا به این دقت نکردیم که حکومت برای مقابله با ما چه کاری می تواند بکند! و همین باعث شد تا خیال کنیم حکومت اجازه خواهد داد تا صدهاهزارنفر از دو ورودی تنگ و باریک میان گذر دریاچه عبور کنند و بعد نتواند این تجمع بزرگ را سرکوب کند!؟ در حالیکه اگر خودمان را جای حکومت قرار می دادیم به راحتی می توانستیم حدس بزنیم که حکومت با کنترل و بستن راههای منتهی به پل میانگذر مانع از شکل گیری تجمع خواهد شد لذا باید محل یا محلهایی را برای تجمع تعیین می کردیم که امکان کنترل آسان آن وجود نداشته باشد. ما باید در برنامه های آینده با دقت بسیار بیشتری عمل کرده و با در نظر گرفتن تمام حرکتها و امکانات حکومت، بهترین زمان و مکان ممکن را برای تجمعات خود برگزینیم. مبارزه سیاسی یک بازی شطرنج است و شما اگر بهترین مهره ها را هم داشته باشید و از نظر وضعیت بازی دست بالا را هم داشته باشید و در موقعیت بهتری باشید، با چند حرکت نامناسب و دقت نکردن به گزینه ها و حرکتهای ممکن برای رقیب، ممکن است بهترین مهره هایتان را از دست بدهید و بازی برده را به راحتی ببازید!

اگر ما به جای تعیین پل میان گذر دریاچه که براحتی توسط حکومت قابل کنترل بود، مثلا ده محل مختلف در ساحل دریاچه را که هر کدام به یک یا چند شهر نزدیک است را انتخاب کرده و بعد هم تاکید می کردیم که در صورت ممانعت نیروهای انتظامی، بدون درگیری به سرعت محل مورد نظر را ترک و چند کیلومتر آنطرفتر دوباره تجمع را تشکیل دهید، آن موقع حکومت نیروی کافی برای کنترل صدها کیلومتر ساحل را نداشت و یک تجمع صدها هزارنفری ولی پراکنده در دورتادور دریاچه با موفقیت تشکیل می شد و سپس ویدیوهای گرفته شده از این تجمع های پراکنده را به هم وصل می کردیم و عظمت حرکت مردم را به جهانیان نشان می دادیم.

اعتراضات به محرومیت تراختور و پخش توهینهای نژادی از تلویزیون سراسری

فرصت دیگر برای تجمعات پرتعداد با اجتناب از درگیری می توانست روز یکشنبه 10 مرداد همزمان با بازی محروم از تماشاگر تراختور و راه آهن باشد. اما متاسفانه این بار نیز عدم هماهنگی و عدم پیش بینی حرکتهای بعدی حکومت برای مقابله با حرکتهای ما، باعث شد تا نتوانیم آنگونه که انتظار می رفت موفق عمل کنیم و رژیم اعتراض کلاسیک همراه با برخورد را به ما تحمیل کرد و بنا به اخبار رسیده دهها نفر را هم بازداشت نمود. این بار نیز اشتباه ما در این بود که فقط به این فکر کرده بودیم که خودمان چه کارخواهیم کرد ولی فکر نکرده بودیم که حکومت برای مقابله با ما چه کار خواهد کرد!؟ این بار ما هم در تعیین زمان تجمع و هم مکان تجمع و هم شکل و نوع تجمع دچار اشتباه شدیم. پیش از هرچیز باید از قبل می دانستیم که حکومت راههای منتهی به ورزشگاه را مسدود خواهد کرد و دست روی دست نخواهد گذاشت تا 150 هزار نفر بیرون استادیوم جمع شوند و بعد نتواند جلوی ورود آنها به ورزشگاه را بگیرد! اگر این مساله را پیش بینی نکرده بودیم بسیار ساده انگارانه به مساله نگاه کرده بودیم و اگر با وجود پیش بینی بسته شدن راهها باز هم چنین پیشنهادی توسط برخی داده شده بود، یک اشتباه تاکتیکی بزرگ بود. چون وارد نشدن در یک آکسیون بسیار بهتر از اعلام یک آکسیون ناموفق است چون باعث ایجاد یاس و ناامیدی در میان مردم می شود.

زمان تجمع هم نامناسب بود، با توجه به اینکه با اعلام رسمی نیروی انتظامی برای غیرقانونی بودن حضور در ورزشگاه و تهدید برای برخورد شدید با متخلفین عملا این برنامه حتی توسط خود اعلام کنندگان منتفی شده بود، شروع تجمع پیش از پایان مسابقه در ساعت 4 بعد از ظهر عملا نامناسب بود. ما باید دقت کنیم که هواداران تراختور دو دسته هستند، یکی طرفدارانی که در درجه اول فوتبالی هستند و در کنار فوتبال شعارهای ملی هم سر می دهند و دومی طرفدارانی که بیشتر فعال سیاسی ملی هستند و در مرحله بعد طرفدار تیم هستند. با انتخاب زمان پیش از پایان مسابقه عملا بین این دو گروه از طرفداران جدایی افتاد و طرفداران فوتبالی تیم باتوجه به منتفی شدن رفتن به استادیوم تصمیم داشتند که فوتبال را حتما از تلویزیون تماشا کنند بنابراین باید زمان تجمع به پس از پایان مسابقه منتقل می شد تا آنها هم پس از دیدن مسابقه در تجمع شرکت کنند. اما اتفاقی که افتاد این بود که هواداران فوتبالی در خانه ماندند تا فوتبال را از تلویزیون تماشا کنند و فعالین ملی به دلیل انتخاب زمان نامناسب در خیابانها تنها ماندند و حکومت هم این فرصت را پیدا کرد تا تعداد زیادی از فعالین را بازداشت کند و فضای شهر را امنیتی کند. انتشار اخبار درگیری در شهر و سرکوب تظاهر کنندگان، مانع از عملی شدن برنامه بعدی شادی هواداران پس از بازی که خبر آن هم بسیار دیر منتشر شده بود، گردید.

چون برای عملی شدن برنامه شادی هواداران پس از بازی دو شرط اساسی لازم بود، یکی خبررسانی وسیع و به موقع از روزها قبل تا عده زیادی از این برنامه مطلع می شدند و خود را برای حضور در خیابانها آماده می کردند و دوم نبود فضای امنیتی پیش از آن و احساس امنیت نسبی خانواده ها برای حضور در خیابان بود. ولی متاسفانه هم اطلاع رسانی بسیار ضعیف و دیر بود بطوری که خیلیها از این برنامه خبر نداشتند هم اینکه درگیری های اولیه و پیش از مسابقه باعث امنیتی شدن شدید فضا گردید و امکان شکل گرفتن یک اجتماع برای شادی پس از پیروزی را از بین برد.

حضور بیش از صدهزار نفری در بازی نه چندان حساس تراختور و مقاومت در فصل قبل نمونه موفق یک آکسیون مبتنی بر اجتناب از درگیری بود. مردم با حضور پرتعداد و غیرعادی خود و بدون آنکه کوچکترین صدمه ای ببینند و کسی هم دستگیر شود، پیام خود را به حکومت رساندند و شاید یکی از دلایل تعلل حکومت در برخورد با تراختور در فصل قبل هم همین حضور حماسی بود که ترسید همین مردم با همین تعداد این بار در شهرها به خیابان بیایند. دستاوردهای تبلیغاتی آن حرکت حتی بسیار بیشتر از حرکت روز یکشنبه پیش بود که دهها بازداشتی به همراه داشت. پس ما نباید به هیچ وجه به استقبال برخورد و درگیری با حکومت برویم و یا شرایطی را ایجاد کنیم که حکومت موفق به برخورد و سرکوب شود. با توجه به همراهی کامل رسانه های فارس زبان خارج از کشور با حکومت در بایکوت اخبار سرکوب در آذربایجان، چنین حوادثی حتی کارکرد تبلیغاتی هم برای ما ندارد، لذا درگیری و برخورد با حکومت آخرین چیزی است که ما نیاز داریم! در حال حاضر ما باید با طراحی آکسیونهای پر تعداد و کم خطری که حضور حداکثری مردم را بتواند با خود داشته باشد، هم پیام خود را به درون توده های جامعه ببریم و هم بدون درگیری به حکومت هشدار بدهیم که اگر در ورزشگاهها را ببندد، شهرها صحنه طرفداران تراختور خواهد شد. برای این کار باید یک آکسیون موفق و پرتعداد و کم خطری را درون شهرها سازماندهی و عملیاتی کنیم.

روز دربی تراختور و شهرداری، فرصتی برای قدرت نمایی آذربایجان

در خبرها آمده بود که هم بازی دربی تراختور و شهرداری (بلدیه) و هم بازی بعدی خانگی تراختور بدون تماشاگر خواهد بود!؟ بدین ترتیب محرومیت عملا به سه بازی افزایش یافته است! محرومیت پی در پی تماشاگران از حضور در ورزشگاه، ستمی بزرگ در حق ورزش آذربایجان است. از یک طرف عدم حضور تماشاگران در ورزشگاه باعث کاهش روحیه بازیکنان می شود و در کیفیت بازی تیم تاثیر منفی می گذارد و هم باشگاهها را از درآمد ناشی از فروش بلیط محروم می کند و آنها را با مشکلات مالی بیشتری روبرو می کند. ما باید برای روز پنجشنبه 14 مرداد همزمان با بازی دربی از همین امروز برنامه ریزی کنیم تا یکبار دیگر همانند روز بازی تراختور و مقاومت، حماسه حضور پرتعداد و بدون درگیری مردم را به رخ بکشیم. البته هنوز احتمال تغییر این مساله و رفع محدودیت وجود دارد. لذا ما باید برای هر دو حالت محرومیت یا رفع محرومیت برنامه داشته باشیم.

در صورتی که محرومیت رفع نشده باشد، اینبار باید برای جشن در خیابانها بلافاصله پس از پایان مسابقه برنامه ریزی منسجم انجام دهیم. باتوجه به اینکه هر دو تیم آذربایجانی هستند، باید مستقل از نتیجه، هر دو تیم را تشویق کنیم و شعارهایی مثل آذربایجان تمیلری، فرقی یوخدور رنگلری، آذربایجان وار اولسون ایسته مه ین کور اولسون و... داده شود. باتوجه به درگیری رخ داده در روز یکشنبه گذشته باید با تاکید بسیار به مردم گفته شود، که هدف از این حرکت فقط و فقط تشویق دو تیم و نشان دادن حمایت گسترده از تیم و اعتراض سمبلیک به محرومیت تماشاگران است. باید تاکید شود که هیچ شعار سیاسی داده نخواهد شد، نباید هیچ اعتراضی پیش از شروع مسابقه یا همزمان با مسابقه انجام شود تا فضای شهر را امنیتی ننماید. مردم کاملا با نیروی انتظامی همکاری خواهند کرد و از هر گونه برخورد و درگیری اجتناب خواهند کرد.

پیام حرکت مدنی و مسالمت آمیز همراه با اجتناب از درگیری ما به حکومت این خواهد بود که «اگر در ورزشگاهها را ببندید، شهرها به تسخیر هواداران تراختور درخواهند آمد و محلی برای ابراز احساسات آنها خواهند شد!» آنگاه اگر احیانا اتفاقی در حین بازی رخ دهد، اعتراض ها در ورزشگاه محدود نخواهد شد و می تواند به داخل شهر سرایت کند، لذا به نفع حکومت است که در ورزشگاهها را باز نگهدارد تا برای خودش مشکل امنیتی درون شهرها ایجاد نکند! تبلیغات و فراخوان باید از همین امروز شروع شود و چند نقطه از شهر به عنوان مرکز تجمعات تعیین شود ولی باید به مردم تاکید شود که هر جایی که بسته بود بدون کوچکترین اصرار یا درگیری راه خود را به نقطه دیگری از شهر تغییر دهند و فقط با در دست داشتن پرچمهای دو تیم شادی و حمایت سمبلیک خود را از دو تیم به نمایش بگذارند و لزومی به دادن هیچ شعار سیاسی نیست.

در صورتی که رفع محرومیت شود و تماشاگران اجازه حضور در ورزشگاه را داشته باشند، این بار هم حماسه حضور 150 هزارنفری در بازی مقاومت را باشکوهتر از قبل تکرار خواهیم کرد. البته این طرح را باید به هر حال در اولین بازی خانگی تراختور که رفع محرومیت شده است، انجام دهیم چه در بازی دربی باشد چه در بازی دیگری با تیمی دیگر.

برخی از فعالان می گویند که باید یک حرکت اعتراضی مشابه روز یکشنبه را دوباره راه بیاندازیم و اینبار با هماهنگی بیشتر عمل کنیم ولی من می خواهم بگویم که اصولا حرکت روز یکشنبه هم یک اشتباه تاکتیکی بود و تکرار آن می تواند اشتباه بزرگتری باشد. ما در مرحله فعلی و با توجه به احساس قدرت رژیم پس از سرکوب بزرگترین بحران عمرش نباید وارد مبارزه کلاسیک اعتراضی همراه با برخورد و درگیری با حکومت شویم. این نشانه ترس نیست بلکه نشانه درایت ماست که در بازی شطرنج با رژیم زمان و مکان مناسب برای حمله و دفاع را با در نظر گرفتن همه جوانب انتخاب می کنیم. ما باید واقع نگر باشیم، همیشه حضور اعتراضی در خیابانها به نفع ما نیست. گاهی شادی ساده و سمبلیک ما کاراتر و اثرگذارتر از یک اعتراض پربرخورد و پرهزینه است که دهها نفر از بهترین جوانان ما را روانه زندان می کند. البته ما از زندان رفتن و شکنجه شدن نمی ترسیم، بلکه می خواهیم نیروی مان را برای بیداری مردم مان و اشاعه پیام مان در میان توده های مردم صرف کنیم و نه برای پوسیدن در کنج زندانها.خودمان را فریب ندهیم، زمینه برای ایجاد یک حرکت اعتراضی گسترده و وسیع آماده نیست و نباید خیال کنیم که اگر در تعیین زمان و مکان برنامه اعتراضی تضاد پیش نمی آمد، مثلا صدها هزارنفر شرکت می کردند، این به دلیل ترس نیست بلکه به دلیل خرد جمعی جامعه است که معتقد است، در حال حاضر حکومت پس از سرکوب بزرگترین بحران عمرش احساس اقتدار بسیاری می کند لذا حرکتهای اعتراضی در آینده نزدیک به نتیجه نخواهند رسید و هزینه آنها بیشتر از مفعتش می باشد. برای به وجود آمدن یک حرکت اعتراضی بزرگ دو شرط اساسی لازم است، اول اینکه مردم نسبت به نتیجه بخش بودن آن حرکت امیدوار باشند تا بدانند که خطری که می کنند و هزینه ای که می پردازند عبث و بیهوده نیست و دوم اینکه مطمئن باشند که همه خواهند آمد و او تنها نخواهد ماند. شرط اول در شرایط فعلی به هیچ وجه وجود ندارد، هیچ فرد خوش بینی هم در حال حاضر فکر نمی کند که درصورت اعتراض مثلا صدها هزار نفری در تبریز، حکومت سرنگون خواهد شد و یا حداقل رفتارش تغییر خواهد کرد و مدارس به زبان مادری را ایجاد خواهد کرد. در مورد شرط دوم هم تجربه روز یکشنبه گذشته خواسته یا ناخواسته عاملی مایوس کننده است. ما حق نداریم به مردم خودمان دروغ بگوییم و ادعا کنیم که اینبار فرق خواهد داشت و صدها هزار نفر خواهند آمد، کاری که جنبش سبز بارها و بارها تکرار کرد تا جاییکه چنان اعتماد مردم را از دست داد که حتی نتوانست در سالگرد اعتراضات یک حرکت کوچک را هم سامان دهد! این در حالیست که آذربایجان درست در اولین سالگرد اعتراضات خردادماه یک حرکت اعتراضی قابل توجه در تبریز انجام داد. این در واقع به خاطر صداقت فعالین سیاسی آذربایجانی با مردم خودشان و عدم تلاش برای دروغ گفتن به آنها برای کشاندن مردم به خیابان بوده است.

ما باید به همین شیوه ادامه دهیم و در مرحله اول و در فضای خفقان پس از حودث انتخابات، به دنبال ایجاد اتحاد بین مردم در آکسیون های ساده و کم خطری مثل جشن شادی پس از فوتبال به عنوان اعتراضی سمبلیک و یک تاکتیک مبارزاتی اجتناب از درگیری باشیم. هرگاه بتوانیم سنت جشن های خیابانی پس از فوتبال در بازی های محروم از تماشاگر را در جامعه جا بیاندازیم، هم به تدریج اتحاد مردم در آکسیونهای داخل شهر را تمرین خواهیم کرد و هم برای روز حادثه آماده خواهیم شد تا درصورتی که حکومت بخواهد تراختور را از لیگ برتر حذف کند، همان تجمعی که همیشه برای شادی در خیابانها انجام می شد، تمرینی باشد برای اعتراضی صدها هزار نفری در سطح شهرها. لذا در این مرحله ما باید از هرگونه اعتراض کلاسیک منجر به درگیری با نیروهای رژیم اجتناب کنیم و با تمرین اتحاد مردم در حرکتهای ساده ولی پر جمعیت سمبلیک و غیرسیاسی در درون شهرها، زمینه را برای حرکتهای اعتراضی بزرگ در آینده مهیا کنیم.

۱۳۸۹ مرداد ۸, جمعه

حرکت بسیاری از فعالین آذربایجانی به سمت تبریز؛ رادیو جوان از واکنش فیفا خبر داد


در حالی که به دنبال پخش خبر محرومیت شدید تیم تراکتورسازی و برگزاری بازیهای
خانگی بدون تماشاگر، موجی از خشم و نفرت از این تصمیم در میان ملت
آذربایجان به وجود آمده است بسیاری از فعالین حرکت ملی و طرفداران
تراکتورسازی ار نقاط مختلف آذربایجان جنوبی به سمت تبریز در حرکت هستند.
به گزارش سانا بنا بر گزارشات رسیده این امر در شرایطی است که بازار تبریز
نیز طی بیانیه ای از نیمه تعطیل بودن خود در روز یکشنبه به منظور اعتراض
به وقایع روی داده در دیدار تراکتورسازی آذربایجان و پیروزی تهران خبر
داده است. از سوی دیگر جمعی از فعالین شهرهای آذربایجان جنوبی همچون مرند،
جولفا، سولدوز و دانشجویان دانشگاههای تهران، تبریز و اورمو هم ضمن اعلام
همبستگی با هواداران تراکتورسازی از حضور خود در روز یکشنبه در شهر تبریز
خبر دادند.
گفتنی است آحاد کثیری از طرفداران این تیم و دیگر فعالین آذربایجانی به منظور
اعتراض به محرومیت تراکتورسازی و در عین حال اعتراض به داده شدن شعارهای
نژادپرستانه ی بیسابقه در دیدار تیمهای تراکتورسازی آذربایجان و پیروزی
تهران، در صدد برگزاری تجمع اعتراضی گسترده در روز یکشنبه و همزمان با
دیدار تیم تراکتورسازی برآمده اند.
اخبار رسیده حاکی است این تجمع گسترده از حوالی ساعت 17 در میدان ساعت شهر
تبریز، میدان آبرسان، میدان راسته کوچه و دیگر نقاط شهر به صورت هماهنگ و
پیوسته صورت خواهد گرفت.
در عین حال "اس ام اس" های اعتراضی نسبت به توهین های مکرر و پخش عمومی بی
سابقه آن از رسانه ملی و دعوت به حضور در خیابانها در روز یکشنبه به شکل
گسترده ای در حال پخش است.
همچنین آخرین اخبار رسیده از واکنش فیفا نسبت به حوادث دیدار تراکتورسازی و
پیروزی حکایت دارد. شبکه ی رادیویی رادیو جوان ایران ضمن اعلام خبر تماس
مسئولین فیفا با فدراسیون ایران و پیگیری وقایع آن دیدار، نسبت به محروم
شدن دو ساله ی فدراسیون فوتبال ایران در صورت اثبات ادعای هواداران
تراکتورسازی اعلام خطر کرد.
گفتنی است بسیاری از هواداران تراکتورسازی از صبح روز پنج شنبه با اقدامی شایسته
و هماهنگ تاکنون دهها ایمیل اعتراضی به دفتر فدراسیون جهانی فوتبال، فیفا،
ارسال نموده اند.

۱۳۸۹ مرداد ۵, سه‌شنبه

التهاب در تبریز



به دنبال شعارهای توهین آمیزی که از طرف هواداران پرسپولیس در ورزشگاه آزادی خطاب به تورک های ایران داده شد مردم تبریز با شعار یاشاسین آزربایجان از گوشه کنار شهر به سمت مرکز شهر حرکت می کنند درگیری هایی بین نیروهای امنیتی و مردم تبریز در مرکز شهر آغاز شده.
به نظر دامنه اعتراضات در روزهای آتی وسیع تر خواهد شد اخبار تکمیلی متعاقبا ارسال خواهد شد

هواداران تراختور پیش از بازی تراختور با پیروزی تهران بر سر مزار ستارخان سردار ملی حاضر شدند و ادای احترام کردند.






۱۳۸۹ تیر ۲۹, سه‌شنبه

آزادی علیرضا حسین زاده و رضا عبدی از زندان تبریز

علیرضا حسین زاده و رضا عبدی از فعالین مدنی آذربایجانی روز چهار‌شنبه ۲۴ تير ۸۹ پس از تحمل ۶۶ روز بازداشت موقت به قید وثیقه ۳۰ میلیون تومانی از زندان تبریز آزاد شدند.

مامورین امنیتی۲۱ اردیبهشت ۸۹ با مراجعه به مغازه کامپیوتری حسین زاده در منطقه نصف راه تبریز٬ این فعالین را بازداشت و منازل آنها را مورد تفتیش قرار داده بودند.

اتهام این افراد اخلال در نظم عمومی از طریق تشویق تیم فوتبال تراکتورسازی و تبلیغ علیه نظام از طریق تهیه و توزیع سی دی تجزیه طلبانه در مورد دریاچه ارومیه عنوان شده است.

این افراد در مرحله تحقیقات از حق ملاقات با خانواده و وکیل محروم بوده اند و تحت فشار قرار گرفته اند
منبع ساولان سسی

۱۳۸۹ تیر ۲۱, دوشنبه

یک قتل در تبریز و جنجالی برای سیاسی کردن آن در جهت تحریک یا تحقیر

حتما خبر قتل الناز بابازاده در تبریز به گوشتان خورده و در سایتهای خبری و اجتماعی از جمله بالاترین واکنش ها را نسبت به این موضوع دیده اید موضوعات داغی که حذف شد و لینک هایی که از قسمت لینکهای مورد بحث و بهترین لینکهای امروز حذف شد
اما دلیل اینهمه جنجال آفرینی و تحریک یا تحقیر چه بود؟
چرا کسانی کاسه داغ تر از آش می شوند و چنین به صحرای کربلا می زنند؟
آیا در تهران و اصفهان و شیراز از این قتل ها انجام نمی شود؟
اینهمه لینک و بحث برای چیست؟
http://balatarin.com/permlink/2010/7/12/2118135
http://balatarin.com/permlink/2010/7/11/2117701
http://balatarin.com/permlink/2010/7/11/2117775
http://balatarin.com/permlink/2010/7/11/2117984
http://balatarin.com/permlink/2010/7/12/2118485
http://balatarin.com/permlink/2010/7/11/2117784
.....
نظر من این است که این جنجال آفرینی ها فقط نشان از نومیدی جنبش سبز از تبریز دارد که شاید با سیاسیت تحقیر و تحریک اینبار بتواند در جهت منافع خودش از احساسات تبریزی ها استفاده کند تیری که بارهاو بارها به سنگ خورده ولی چون تبریز برای جنبش سبز حیاتی است این جنبش حاضر است اندک آبروی باقی مانده خود را خرج تبریز کند تا شاید فرجی حاصل شود
زهی خیال باطل
آزربایجان اویاخدی .....وارلیقینا دایاخدی

۱۳۸۹ خرداد ۱۵, شنبه

فقط کمی فکر کن دوست من!

گاها به دلیل شانتاژها و تخریبات صورت گرفته از طرف نیروهای انحصارگرا و توتالیتر مخالف جنبش هویت طلبی آذربایجان، یا به دلیل روش های تبلیغاتی غلط برخی فعالین حرکت ملی آذربایجان و نیز حضور برخی نیروهای تندرو و افراطی در این جنبش، این شائبه در ذهن برخی از هموطنان فارسی زبان شکل می گیرد که حرکت ملی آذربایجان،حرکتی پان ترکیستی، افراطی و غیر دموکراتیک می باشد.

این در حالیست که دقیقا بر خلاف این باور غلط ، حرکت ملی آذربایجان چه از نظر ماهوی و چه از نظر شکلی، حرکتی طرفدار عدالت آزادی و دموکراسی بوده و برای تمامی انسانها اعم از ترک و کرد و فارس، عرب و عجم، مسلمان و غیر مسلمان و از هر نژاد و زبان و فرهنگی که باشند، معتقد به حقوق انسانی برابر و حق تعیین سرنوشت ملی می باشد.

مفهوم پان، اهداف و نتائج حاصله: پان و اندیشه هایی که با پیشوند پان در کشورها و جوامع مختلف تبلیغ و ترویج میشوند،به معنی همه، عموم، سرتاسر،کل و همگانی بوده و اندیشه هایی که با پیشوند پان شکل گرفته اند، خواهان حذف فیزیکی یا هویتی اقوام و ملل دیگر و استحاله یا جایگزینی آنها با قوم و ملت حاکم و یا اتحاد ملل و جوامع دارای ریشه واحد قومی، زبانی و نژادی می باشند.

این اقدام ضد انسانی عموما توسط قوم، ملت یا نژاد حاکم و مسلط علیه اقوام و ملل تحت سلطه و با بهره گیری از ابزارهای نظامی، سیاسی، آموزشی و تبلیغاتی و... اجرامیشود.

حذف فیزیکی: نسل کشی و ژنوساید راهکار اصلی حذف فیزیک می باشد که نمونه آن را در جنگ جهانی دوم از طرف آلمانهای نازی علیه یهودیان و در اواخر قرن بیستم در یوگسلاوی از طرف صربها علیه مسلمانان و در روسیه علیه ترکان مسلمان چچن و در فلسطین از سوی صهیونیست ها علیه اعراب مسلمان شاهد بوده ایم.

در اکثر موارد به دلیل کثرت جمعیتی جوامع تحت سلطه، حذف فیزیکی عملا غیر ممکن بوده و با عکس العمل شدید ملل دیگر یا جوامع دیگر یاملل مغلوب و تحت سلطه روبرو شده و به جنگ داخلی یا بین المللی گسترده تبدیل میشود. زیاده خواهی هیتلر و موسیلینی در اروپا و ژاپن در شرق دور که با عکس العمل ملل دیگر روبرو شده، منجر به جنگ جهانی دوم(بزرگترین تراژدی تاریخ بشر) گردید، از نتائج توسعه اندیشه پان در جوامع فوق بود. به عبارتی،حذف قوم و ملت مغلوب و تحت سلطه غیر ممکن یا بسیار پر هزینه می باشد.

حذف فرهنگی-هویتی: بنابراین رهبران و نخبگان پان و تمامیت خواه قوم و ملت غالب و مسلط، از روشهای نرم و به ظاهر بدون خشونت یا با ضریب خشونت پایین برای حذف ملت محکوم استفاده میکنند به این شکل که با تکذیب و تخریب تاریخ و زبان و فرهنگ ملت و قوم تحت سلطه، هویت آن ملت که وجه مایز و شناساننده آن ملت و قوم است را از بین می برند و ملت تحت سلطه به مرور زمان درون ملت حاکم هضم و جذب و استحاله شده و از صفحه تاریخ حذف می گردد. اینجاست که مفاهیمی چون آسیمیلاسیون، الیناسیون، خود کشی فرهنگی و ژنوساید فرهنگی معنی و جایگاه پیدا میکنند.

الیناسیون: به معنی از خود بی خود و بی گانه شدن و فراموش کردن خود و تاریخ، زبان و فرهنگ خود و نهایتا خود را در قالبی دیگر دیدن است.

خود کشی فرهنگی: نفی و تکذیب به ظاهر ارادی هویت خود و احساس نفرت و دشمنی نسبت به نیاکان و ریشه های تاریخی خود ناشی از حس حقارت و خود کم بینی ملی می باشد.

آسیمیلاسیون: پروسه و پروژه آسیمیلاسیون به معنی شبیه شدن به ظاهر ارادی(و در اصل غیر ارادی) اعضای جامعه تحت سلطه به جامعه و ملت مسلط از نظر هویتی در اثر حذف هویت مادری و جایگزینی آن با هویت قوم یا ملت مسلط می باشد.

همچان که اشاره کردم این فرآیندها در ظاهر پروسه ای بوده و به اراده خود افراد رخ می دهد در حالی که عملا پروژه ای است که دقیقا از سوی نحبگان ملت حاکم طراحی و به اجرا گذاشته شده و اعضای جوامع مغلوب و تحت سلطه نه به اراده خود بلکه ناخودآگاه گرفتار شده و در آن مسیر حرکت می کنند.

این پروزه زمانی با موفقیت به پیش میرود که نخبگان جوامع مسلط از تمام ابزارهای رسانه ای، آموزشی، سیاسی،اقتصادی و... بهره برده و پروژه تخریب، تحقیر و تکذیب زبان و فرهنگ و تاریخ(عناصر هویت ساز)ملل و جوامع تحت سلطه، طبق برنامه اجرا شده و بسترسازی های لازمه رخ دهد.

این بستر سازی در دراز مدت باعث می شود که این پروژه به یک پروسه اجتماعی تبدیل شده و در ناخودآگاه جمعی هر دو طرف(جوامع مسلط و ملت تحت سلطه) نهادینه شده به فرهنگ عمومی تبدیل شود. در این حالت حتی اگر نخبگان و حکام جدید نسبت به باور پان بی تفاوت باشند، به دلیل وجود همین بسترسازی قوی، جریان حذف هویتی جوامع تحت سلطه ادامه خواهد یافت چرا که باور به برتری و مهتری قوم مسلط و کهتری قوم تحت سلطه به یک باور عمومی تبدیل گشته است و همچون بیماری واگیردار به اپیدمی تبدیل گشته است. به این ترتیب قتل عام و ژنوساید فرهنگی تبدیل به پروسه و فرآیندی ناخودآگاه گشته و با تداوم آن ممکن است به حذف تاریخی ملل و جوامه تحت سلطه منجر گردد.

پروسه ای که در جنوبغرب ایران علیه اعراب و در غرب به خصوص کرمانشاه علیه کردها و در شمالغرب به خصوص همدان و قزوین و تاحدودی زنجان علیه ترکها تداوم دارد.

به عبارتی، وقتی فرهنگ و زبان و تاریخ ملت و قوم تحت سلطه تکذیب و تخریب و تحقیر گردید، اعضای این جوامع چون احساس خود کم بینی میکنند و به این باور می رسند که چیزی برای ارائه دادن و افتخار کردن ندارند بیش از پیش دچار عقده حقارت و خود کم بینی عمومی میگردند. نهایتا توسعه و تشدید این حس حقارت و تداوم آن طوی بازه زمانی نسبتا طولانی باعث میشود که اعضای ملت تحت سلطه که عموما از نظر سیاسی و به خصوص اقتصادی نیز محروم و ضعیف نگه داشته شده اند یا تضعیف گشته اند، بیچارگی و حقارت و ذلالت خود و عدم توسعه خود را ناشی از ضعف و کاستی های فرهنگی و تاریخی و هویتی خود بدانند.

نتیجه معلوم است: آنان برای اینکه خود را از شر این عامل بدبختی(که در اصل توهمی ساخته و القا شده از طرف قوم حاکم است) نجات دهند و از شهروندی بی تمدن و فرهنگ ودرجه دو(به زعم خود) به شهروندی متمدن و بافرهنگ و درجه یک تبدیل شوند دست به خود کشی فرهنگی زده و با کنار گذاشتن(به ظاهر) ارادی فرهنگ و زبان مادری و نفی گذشته و تاریخ خود، هویت ملی–قومی خود را از دست داده و به فرهنگ و زبان ملت غالب روی آورده و به جای افتخار به تاریخ و گذشتکان خود به تاریخ ملت حاکم(که خوب یا بد تعلقی به آن ها ندارد یا تعلقشان به آن محدود است) افتخار کنند بدین ترتیب فرآیند الیناسیون و بیگانه شیفتگی و خود را در بیگانه دیدن دخ داده و به دنبال آن آسمیلاسیون و شبیه سازی هویتی شکل گرفته و نهایتا و به مرور زمان در درون ملت حاکم و مسلط استحاله و هضم و جذب میشوند بنابر این: اندیشه پان به ملت یا قوم سلطه گر که داعیه عام بودن و کلی بودن دارد، برازنده است.

ملت تحت سلطه که در خطر نابودی هویتی است، چگونه و با چه ابزار و امکاناتی میتواند ملل دیگر را در خود آسیمیله کرده و فرهنگ و زبان و هویت خود را به آنان تحمیل کند؟؟

با رجوع به تاریخ معاصر ایران کاملا شفاف میشود که چه کسانی را پیشوند پان زیبنده است و چه کسانی را نیست . اما در عمل همان اجرا کنند گان این پروژه صفت خود را به دیگران نسبت داده و هویت طلبان ملل مغلوب را به پان بودن متهم می کنند تا هم خود را از فشار افکار عمومی و آزادی خواهان حفظ کنند و هم وسیله ای برای سرکوب هویت طلبان بیابند.

تا قبل از به قدرت رسیدن پهلوی در ایران، این کشور به نام ممالک محروسه ایران شناخته میشد و با وجود اینکه اجداد قاجار ترک زبان بودند، عملا زبان فارسی بعنوان زبان رسمی مورد استفاده و آموزش و تروج قرار گرفت هرچند که زبانهای دیگر از جمله عربی و ترکی هم آزاد بوده و آموزش داده می شدند. با قدرت گیری پهلوی، سیاست یک زبان،یک ملت و یک پرچم پیش گرفته شد.

روشنفکران و نخبگان و طبقه حاکمه ایران با الگو برداری غلط از ناسیونالیسم قومی اروپاییان پروژه ملت سازی را که در غرب پروسه ای تاریخی– طبیعی و نه اجباری و مونتاژی بود، پیاده کردند. در این راستا از الگوی آلمانی ملت که به زبان و فرهنگ و دین و تاریخ مشترک برای ایجاد دولت–ملت تاکید داشت تاکید کردند در حالیکه برای جامعه کثیر الملله و چند فرهنگی ایران اصلا مناسب نبود و از الگوی فرانسوی دولت–ملت که به اراده و خواست عمومی مردم برای ایجاد دولت-ملت تاکید میکرد، غافل شدند و چون با حقیقت کثیر الملگی ایران روبرو شدند، به ناچار سیاست حذف ملل غیر فارس به خصوص ترکان و اعراب را پیش گرفتند. و در کمال وقاحت درنوشته های خود به صراحت اعلام داشتند که باید زبان ترکی و عربی حذف گردد و ترکان و اعراب ایرانی، فارسیزه شوند.(در اینخصوص مراجعه شود به کتابهایی چون «ناسیونالیسم در ایران» و «قتل اتابک» و «نشریه آینده» و نیز کتب کسروی و نوشته های محمود افشار و تقی زاده و...)

انان در ارائه راهکارهای فاشیستی تا بدانجا پیش رفتند که اعلام کردند باید کودکان خانواده های ترک زبان از خانواده هایشان گرفته شده به دست خانواده های محترم فارسی داده شود تا از کودکی به فارسی تربیت شوند(کتاب قتل اتابک نوشته شیخ الاسلامی).

در مدارس صندوق جریمه گذاشتند که هر کودکی به ترکی سخن گوید جریمه شود و سخن گفتن به زبان مادری همچون دزدی، عملی شنیع و جرم محسوب شده و مستوجب مجازات بود.

از سوی دیگر به تحریف تاریخ دست زده و اعلام داشتند که آذربایجان قبلا فارسی زبان بوده و تحت تاثیر حمله مغول و ترکان، ترکیزه شده است و نگفتند که این ترکان که از نظر آنان وحشی و بربر بودند و از دانش و علم و کتاب و آموزش و رسانه های جمعی از قبیل رادیو و تلیزیون بی بهره، با کدام ابزار فرهنگی و آموزشی و رسانه ای موفق به ترکیزه کردن میلیونها آذربایجانی گشتند در حالیکه دولتهای فارسگرا در طول صد سال اخیر با دهها ابزار و میلیاردها تومان هزینه، موفق به تغییر زبان آذربایجانیان ترک زبان نگشته اند.

آنان اسامی تاریخی و ترکی مناطق ترک زبان را حذف کردند و اسامی بی ریشه و بی معنا و ساختگی فارسی برایشان گذاشتند، سرشماری اذربایجان را خرشماری نام نهاند و ترکان را حقیر و احمق و در حد حیوانات کم شعور و نفهم و زمخت معرفی کردند و....

این سیاستها(تخریب و تکذیب و تحقیر) دقیقا در راستای ژنوساید و قتل عام فرهنگی صورت گرفت تا ترکان آذربایجان دست به خود کشی فرهنگی زنند و نهایتا پروژه الیناسیون و آسیمیلاسیون با موفقیت پیش برده شده، ملت ترک زبان آذربایجان در میان ملت فارس استحاله شده و جزئی از آنان گردند.

مراحل حذف غیرفیزیکی ترکان در ایران:
1 -تخریب و تکذیب هویت ترکان 2 - الیناسیون و از خود بیگانگی 3 - خودکشی فرهنگی 4 - آسیمیلاسیون و استحاله درمیان فارسیان



پیش برندگان پروژه فاشیستی و ضد انسانی حذف ترکان و اقوام تحت سلطه در ایران کمی انصاف و شرف داشته باشند

اگر دین نداریم لااقل آزاده باشیم

دوباره تکرار میکنم آنان پان فارسیست هستند یا هویت طلبان مظلوم ترک و کرد و عرب که چیزی جز حفظ فرهنگ و تاریخ و زبان خود نمی خواهد ؟؟؟

فعالین ملی آذربایجان کی و کجا خواستند که برادران فارسی زبان و یا دیگر هموطنان غیر ترک زبانشان ترکیزه شده و در میان ترکان استحاله شوند ؟؟؟

هویت طلبان آذربایجان به تمام ملل و اقوام ایرانی با هر فرهنگ و زبان و هویتی که دارند و به هر دین و آیینی که معتقدند و از هر جنس و قشر و طبقه ای که هستند، احترام میگذارند چراکه اساس قضاوت و داوری را بر انسانیت انسان گذاشته اند و فرهنگ و زبان و هویت هر انسانی را جزیی از انسانیت آن انسان دانسته و نه در کلام که در عمل به آن احترام گذاشته اند. اگر از انسان تاریخ و گذشته نیاکانی اش ، زبان و فرهنگ و آداب و سنن اش و هویت انسانی اش را بگیریم ، فرق انسان با ماشین و کامپیوتر یا حیوان در چه خواهد بود؟؟

فقط در تولید مثل و خوردن و خوابیدن و ...

خور و خواب و خشم و شهوت ، این است نشان آدمیت ؟؟؟

ضمنا این حرکت که برای احقاق حق تعیین سرنوشت انسانها تلاش میکند دقیقا به خاطر همین اندیشه انسان محورانه اش ، ذاتا طرفدار دموکراسی و حقوق بشر است .

مگرخواست اساسی دموکراسی چیزی جزحق انتخاب و تعیین سرنوشت و برابری است؟

حرکت ملی آذربایجان طرفدار کثرت گرایی ،پلورالیسم و تمرکز زدایی می باشد همان چیزی که دولتمردان ما به اجبار جهت جلوگیری از توسعه بحرانهای اقتصادی و اجتماعی و ... در صدد عملیاتی کردن آن می باشند .

این حرکت به هیچ وجه در صدد حذف و نفی هیچ قوم و قشر و گروه دیگری نیست و با انحصار گرایان توتالیتر و تمامیت خواه ضد دموکراسی و نژاد پرست مخالف بوده و هست .

مخلص کلام اینکه اندیشه پان چه به شکل پان ترکیزم و چه به شکل پان فارسیسم یا پان عربیسم به خاطر اینکه به حذف ملل دیگر می اندیشد و خواهان سلطه و غارت دیگران است فاشیستی و ضد انسانی بوده و غیر قابل قبول و مردود است .

این اندیشه نژاد پرستانه یا قوم گرایانه افراطی و شووینیستی در طول تاریخ جز جنگ،بدبختی ، ویرانی و تباهی چیزی به ارمغان نیاورده و همواره عامل اصلی دشمنی و عداوت میان ملل و اقوام گشته و آتش جنگ و خشونت را شعله ور کرده است.

حمله صدام به ایران در راستای همان اندیشه احمقانه پان از نوع عربیستی شکل گرفت که نتیجه اش کشته شدن دو میلیون انسان و آواره و زخمی شدن میلیونها اسنان و وارد شدن چند هزار میلیارد دلار خسارت به هردوکشور گردید سرمایه عظیمی که میتوانست صرف عمران و توسعه این جوامع در حال توسعه گردد .صدام نهایتا به خاطر حمله اش به کویت که باز از زیاده خواهی اش نشات میگرفت ، به دست ظالمی دیگر سرنگون و توسط همین مردم عراق (که ظاهره ادعای تعالی و توسعه اش را داشت )، به دار مجازات آویخته شد و برای ملت عراق نیز جز ویرانی و بدبختی چیزی به ارمغان نیاورد .

هیتلر نیز برای آلمان ارمغانی بهتر نداشت . در جنگ جهانی دوم بیش از شش میلیون آلمانی کشته شدند و در کل نزدیک به شصت میلیون انسان به کام مرگ رفتند و خود هیتلر(که مظهر و رهبر و مروج پان ژرمنیسم و وفاشیسم ونژادپرسنی بود) پس از شکست به دست خود به حیات منحوسش پایان داد و زمین از شر و جودش پاک شد . عاقبت کار میلوشویچ و دیگر تجاوزگران پان نیز چیزی جز بدبختی و ویرانی و نابودی برای ملت خود و دیگر ملل جهان نبود.

فعالین حرکت ملی آذربایجان و هویت طلبان اقوام ایرانی که یک قرن تحت ظلم و جور پان فارسیسم و ناسیونالیسم تجاوزگر فارسگرا بوده اند و طبعا تبعات اندیشه های نژادپرستانه را دیده اند ، نه تنها از این اندیشه پیروی نمی کنند بلکه بزرگترین دغدغه شان رفع ستم قومی و پان فارسیسم و رفع تبعیض و ایجاد عدالت و برابری میباشد . مردم سالاری و دموکراسی،محوراصلی حرکت ملی آذربایجان است تاریخ گواه برادعاست که آذربایجان مهد دموکراسی و آزاداندیشی بوده و هست .

ملت آذربایجان که فرزندان ستارخان و بابک خرمدین اند، تاریخ خود را خوب میشناسند و همواره علیه تجاوز و استعمار بیگانه و استبداد و دیکتاتوری داخلی جنگیده اند خیابانی ، ثقه الاسلام ، محمد تقی خان پسیان ، انجمن غیبی و مجاهدان راه مشروطه و انقلاب 57 و هزاران شهید و جانباز و آزاده دفاع مقدس بخشی از مجاهدات این ملت در راه آزادی و رهایی کشور و رفع تبعیضات نسبت به تمام اقوام و ملل و اقشار و طبقات می باشد هم اکنون نیز تنها راه نجات خود و کشور را در دموکراسی و مردم سالاری میدانند وباور دارند که تامین عدالت، آزادی ، حقوق بشر و نهایتا توسعه پایدار و رشد همه جانبه ملل در سایه قدر نهادن به انسان و انسانیت است نه نفی و تخریب و تحقیر هموطنان خود یا دیگر ملل و اقوام جهان .

بنابر این ، حرکت خود را در راستای حفظ هویت و ارزشهای ملی و بومی ، عدالت و سلطه خارجی و تبعیض و استبداد داخلی جهت تحقق دموکراسی به پیش برده ، دشمنان دموکراسی و طرفداران توتالیتاریسم و پان فارسیسم و رایسیسم را بزرگترین دشمن خود و دیگر ملل ایرانی میدانند . دست به دست هم دهیم و یک دل و یک صدا به سوی دموکراسی ، عدالت ، برابری و برادری پیش رویم .

اندکی صبر سحر نزدیک است

۱۳۸۹ خرداد ۹, یکشنبه

وصیت نامه بسیار زیبای یک استقلال طلب صربی به فرزندش

امانت زبان

بخشی از وصیت نامه ی استفان نمانیا


كودک عزیزم

از زبان خود پاسداری كن، همانگونه كه از وطن خود پاسداری می كنی.
واژه ها را می توان از دست داد، چنانكه شهرها را، چنانچه سرزمینها و چنانچه جانها را.
(اما)از ملتی كه زبان، سرزمین و جان خویش را از دست داده است چه چیز باقی می ماند؟ (او دیگر ملت نیست).

پسرم

هیچ واژه ی بیگانه ای بر زبان نیاور. هنگامی كه واژه ای بیگانه بر زبان می آوری بدان كه تو بر آن چیره نشده ای، بلكه از درون با خودت بیگانه گشته ای.
بهتر است كه بزرگترین و مستحكمترین شهرهای كشور را از دست داد، تا آنكه كوچكترین و متواضع ترین واژه زبانت را.
سرزمینها را نه تنها با شمشیر بلكه با زبانها نیز میتوان فتح كرد.
آگاه باش كه تعداد كلمات به اسارت كشیده شده و از دست رفته، معیار سیطره ی بیگانگان است. حیات ملتهائی كه واژه های خویش را به دیگران می بازند متوقف می شود.

نازنین من

بیماری ای وجود دارد كه زبان را رنجور می كند همانگونه كه تن را.
من اینگونه بیماری های عفونی و واگیردار را بیاد دارم.
این واگیرها بیشتر بر حاشیه های یک مردم اثر می گذارد، جائی كه ملتی هم مرز با ملتی دیگر است، جائی كه زبانها با هم اصطكاک دارند.
من در جنگها از زبان، چونان سهمگین ترین جنگ افزار بهره می برم.
من هم این بیماری واگیر و مرگ آور را در میان زبان دشمن می پراكنم و آن را سپر سپاه خویش می سازم.
لشكریان و سرداران را به سرزمین های نیمه تصرف شده می فرستادم و بیشتر، شهرها را با زبان به چنگ آوردم تا با شمشیر.

عشق من

دو ملت می توانند با هم بجنگند و یا در آشتی زندگی كنند، اما دو زبان هرگز با هم آشتی نمیتوانند كرد. دو ملت می توانند در صلح و هارمونی زندگی كنند، اما زبانهایشان تنها می تواند در نبرد با هم باشد. هنگامی كه دو زبان با هم تماس پیدا كرده و آمیخته می شوند چنان است كه دو سپاه در نبرد مرگ و زندگی افتاده اند.تا هنگامی كه هر دو زبان به گوش آید هیچ كدام نبرد را نبرده است.
اما آنگاه كه یک زبان بیش از دیگری به گوش رسد، آن زبان رو به پیروزی دارد.
جنگ پایان می یابد، و زبانی ناپدید می شود. پس از ناپدید شدن یک زبان، ملتی نیز از بین می رود.

فرزندم

باید بدانی كه جنگ زبانها، نه مانند جنگ میان دو لشكر یك روز و دو روز، و نه مانند جنگ میان ملتها یک سال و دو سال به طول نمی كشد، بلكه سده ها به درازا می كشد.
این زمان برای زبان برهه ای بسیار كوتاه است، به اندازه ی برهه ای یكی دو دقیقه ای از عمر انسان.

پسرم

بیماری واگیر و مرگ زبان این است كه تک تک مردم به زبان خویش پشت كنند، آنگاه خواسته یا ناخواسته زبان بیگانه را بپذیرند.
پس بهتر آنكه در همه ی جنگها و نبردها شكست خورد تا آنكه یک زبان را از دست داد. زیرا پس از مرگ زبان ملتی وجود ندارد. ملت تا هنگامی كه زبانی دارد زنده است.
آدمی زبان مادری خود را به یک سال فرا می گیرد و تا پایان زندگی آن را از یاد نمی برد، زبان بیگانه را در یكسال یاد می گیرد اما یک ساله نمی تواند زبان مادری را از یاد ببرد و زبان بیگانه را بپذیرد.

كودك نازنینم

ناهمزبانها را بپایید، آنها می آیند، پنهان می آیند چنان كه نمی دانید چگونه آمدند، در هر گام شما را تعظیم می كنند، برایتان راه باز می كنند.
در آغاز چون زبانتان را نمی دانند مانند سگها خودشیرینی و چاپلوسی میكنند.
ما هرگز نه می دانیم آنها چه می اندیشند و نه می توانیم بدانیم، زیرا همیشه خاموشند. كسانی كه نخست می آیند برای شناسایی می آیند، آنها به دیگران می گویند، سپس همه می آیند.
شب هنگام در گروههای بیشمار آرام می خزند، مانند مورچگانی كه به قند دست یافته اند.
روزی شما از خواب بیدار می شوید و خود را در چنگ زبان بیگانه گرفتار می بینید. گرداگرد شما را ناهمزبانان فراگرفته اند.
آنگاه در مییابید كه دیگر دیر است .
آنگاه درمی یابید كه آنها كر و لال نیستند، زبان، ترانه، آداب و رسوم و رقصهای خود را دارند، غوغاگرانشان هیاهو كرده، گوش را كر می سازند.
اكنون دیگر آنها خواهش و چاپلوسی و دریوزگی نمی كنند، بلكه دست اندازی می كنند، می ربایند، به زور می گیرند. و این هنگام تو در خانه ی خویش بیگانه ای.
چاره ای نداری یا باید با آنان به جنگ برخیزی و به زور بیرونشان بریزی یا خود خانه و كاشانه را رها كنی. به سرزمینهایی كه ناهمزبانها تصرف كرده اند نباید لشكر فرستاد؛ لشكرهای آنها خود می آیند تا آنچه را زبان به چنگ آورده تصاحب كنند.

فرزند من


زبان از هر دژی استوارتر است.

هنگامی كه دشمن دژها و باروها را ویران میكند نومید مشو. خوب نگاه كن و ببین كه بر سر زبانت چه می آید. اگر زبانت بدون خسارت پایدار ماند، بیم به خود راه مده.
جاسوسان و بازرگانان را به عمق درون شهرها و روستاهای از دست رفته بفرست تا به دقت گوش فرا دارند.
هر جا كه واژه های ما پژواک دارد و هر جا كه واژه های ما هنوز مانند سكه زرین كهنی در گردش است، بدان كه آن سرزمینها هنوز مال ماست، مهم نیست چه كسی بر آنها فرمان میراند.
پادشاهان می آیند و می روند، كشورها و دولتها پاره پاره میشوند اما این، زبان و ملت است كه پایدار می ماند.
بخشهای جدا شده ی كشور و مردم تصرف شده یک روز دوباره به آغوش مادر زبان و ریشه ی خویش باز می گردند.

ای میوه دل

بدان كه جدایی سرزمین برای هویت ملی چندان خطرناک نیست، شاید تنها برای یك نسل خطرناک باشد و نه بیشتر.
میوه دلم! هویت از نسلها و كشورها و شهرها، دیرپاتر و ماندگارتر است.
ملت در بند بیگانه، چونان آب پشت سد است، سر انجام روزی سد می شكند و رودهای كوچک به هم می پیوندند.
زبان، آن آب است. آب همیشه آب است چه در پشت سد، چه در آن طرف. زبان، آن آب پر توانِ آرام و نیرومند است كه آهسته آهسته صخره ها را می شكافد و ملت پراكنده را از پشت مرزها و سدها و صخره ها به هم می پیوندد.


۱۳۸۹ خرداد ۵, چهارشنبه

سخنی با آسیمیله شدگان در باب بازگشت به خویشتن

در میان ملتی كه فرهنگ صحیح و تربیت كامل انتشار نیافته حس ملیت و معاونت عمومی نایاب می شود وافراد آن ملت نسبت به یكدیگر و نسبت به وطن خود لاقید و بیگانه میما نند. زیرا آن رابطه قومی و روحی كه آنها را به هم مربوط سازد در میان نیست. در چنین ملتی وحدت سیاسی ، غرور ملی، حس وطن پرستی، عواطف اجتماعی،عشق معنوی، روح شرافت و عظمت ملی مفقود می شود . افراد چنین جامعه ای در میهن خود غریب هستند و مانند بیگانگان به هم نگاه می كنند و چون احساسات مشترك،. آمال و مقاصد مشترك و یكسان ندارند . اگر كسی به شرافت و عزت نفس ملی آنها تجاوز بكند از آن متا ثر نمی شود و وظیفه مقا بله ومدافعه در خود حس نمی كند كه این اصل و واقعیت حفظ شده است و متاسفانه جامعه و فرهنگ ما آذربایحانیان را تحت الشعاع قرار داده است.
ملیت ما آذربایجانیان ترك است و آذربایجانی بودن همه چیز ماست، افتخار ما، شرافت ما، عظمت ماست.اگر ما ملیت را محور آمال واعمال خود قرار دهیم از ²بی همه چیزی² خلاص شده دارای همه چیز خواهیم شد.ماها پیش از هر چیز باید آذربا یجانی باشیم وآذربایجانی نامیده شویم.
هویت انسانی ما همان شخصیت فرهنگی ماست وهركس وهر ملتی وهر قومی شخصیت فرهنگی خاص خودش راداشته باشد . ملت و قوم تولید كننده است، اندیشه می سازد. ایمان میسازد و حركت بسوی پیشرفت و توسعه و تعالی را میسر می سازد. و دروغ است. تا ملتی به سطح تولید اقتصادی و صنعتی برسد و اگر برسد باز در سطح یك نوع تحمیل و به صورت یك فریب تازه است چرا كه مقوله های فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی و سیاسی فاكتورهای بهم وابستهو مورد نیاز یكدیگر می باشد.
یكی از سیاستهای شئونیستی كه از دیر یاز در كشور ما رواج دارد این است كه تركان باید تبدیل به موجوداتی هیچ و پوچ، مصرف كننده و نیازمند گردند كه همه افتخارشان و همه عظمتشان و همه تجلی انسانیشان مصف فرهنگی فارسی باشد. بنابراین باید همه افتخارات و ارزشهای دیگری كه این ملیت ونژاد به آن وابستگی دارند و به آن تكیه می كنند تخلیه شود. و این حقیقت یعنی تخلیه از خویش (الیناسیون)و از بین بردن فرهنگ اصیل و حقیقی خویش، كه تنها به وسیله آن می توانیم در مقابل سایر فرهنگها قرار گرفته ومقابله كنیم و از بحران هویت نجات یابیم. از دیگر سیاستهای خطرناكی كه شئونیستها به آن دست زده اند این است كه نباید فرهنگ و تاریخ و شخصیت ملل ترك را نفی كنند چون در این حالت آنان دفاع می كنند بلكه باید كاری كرد كه آنان ایمان بیاورند كه خودشان منفی، و معتقد باشند ،كه از نژاد دومهستند و فارسها نسبت به آنان برتری دارند و از سیستمهای گوناگونی (انوسانتاریسم، آلتیدانتالیسم ) در این جهت بهره گیریهای فراوانی را كرده اند وقتی ملت آذربایجان در اثر این سیاستها احساس كنند كه نژادش منحط است. فرهنگش منحط است. زیباییهایش، شعرش، نظام اجتماعی اش، هنرش، رجال ملی و تاریخی اش، موسیقی اش، افتخارات گذشته و تاریخش و … منحط و زشت است وهیچ چیز ندارد، خود به خود احساس ننگ و شرمنده گی می كند و متهم به نژاد پرست تر بودن می كند و برای اینكه همین اتهام ایجاد شده از او دفع شود دست به تظاهر می زند، خودش را سعی می كند به فارس بودن تشبیه كند (آسیمیلایون) . كه بعد بگوید من از آن نژاد متهم نیستم، از نوع تو هستم، تظاهر می كند به شباهت به او در زندگی، در رفتار، در ادا در آوردن در ژست گرفتن در …
پس چه باید كرد؟!؟ اینجاست كه می گوییم به قول استاد فقید دكتر علی شریعتی ²باید به خویش برگردیم به خویشتن خویش² .تظاهر را نگاه كنید، چقدر آدمهایی را دیدهایم كه سه یا چهار سال به شهرهای فارس نشین و فارسی زبان رفته اند ولی با چه افتخاری می گویند كه تركی یادشان رفته. كسی نیست به اینان بگوید، تو كه اینقدر استعدادت زیاد است كه زبان مادریخود را ك طی سالیان دراز یاد گرفته و با آن بزرگ شدهای و انس گرفته ای در عرض چند سال فراموش می كنی، پس چطور زبان دیگری را در سه سال یاد گرفتی؟ این تظاهر برای چیست؟ حال می پرسیم چنین اشخاصی از چه چیزی می ترسند؟ پیداست، از خودش، او از خودش بیزار است و از هر كسی كه خودش منسوب به اوست! و اینجاست كه مسئله بحران هویت مطرح می گردد.
مشكل روشنفكران و آگاهان جامعه ما خیلی بیشتر از آنچه كه فكر می كنیم هست. فرهنگ و تاریخ و زبان ما را مسخ كرده اندو راجع به آنها سابقه سؤذهنی وجود دارد كه كاش مسخ نمی شد و به ما می گفتند كه شما اصلا فرهنگ و ادبیات و عرفان و تمدن و … ندارید. تا روشنفكرانمان می توانستند كشف كنند و نسل جوان جامعه را به طرف خویشتن اصیل خود بازگردانند. اما حالا كه می خواهیم از خویشتن حرف بزنیم بوی شك و تردید در چشمها و احساس ها و ذهن ها می وزد. به كدام خویشتن خویش برگردیم؟ آیا به خویشتن مسخ شده ای كه به ما نشان داده اند؟ اگر به خویشتن نژادیمان برگردیم، به راسیسم و فاشیسم و جاهلیت قومی و نژادی دچار شدهایم واین یك بازگشت ارتجاعی است، ما نمی خواهیم بگوییم كه شجاعت، جوانمردی، غیرت و شهامت نزد آذربایجانیان است وبس، بلكه می خواهیم بگوییم تاریخمان نشان داده كه این خصایص را داریم، می خواهیم بگوییم تاریخ و گذشت مان نشان داده كه خلق كننده فرهنگ و نبوغیم پس به خویشتنی بر می گردیم كه زنده است. آن خویشتنی است كه بر اساس احساس عمیق ارزشهای معنوی و انسانی و روح استعداد خود ماست كه در فطرت ما موجود است و جهل و بردگی از خویش ما را از آن غافل كرده و جلب شدن به دیگری آن را مجهول گذاشته است. اما در عین حال هنوز زنده است و حیات و حركت دارد و از متن توده می جوشد. آن خویشتن، خویشتن فرهنگ ملی ماست. فرهنگی كه قدمت چندین هزارساله دارد، فرهنگی كه افتخارات و تاریخ و تمدن و نبوغ و استعدادهای گوناگون در زمینه های مختلف را به صورت یك فرهنگ بزرگ با همه مشكلاتی كه داشته به جهان وجهانیان عرضه كرده. فرهنگی كه مادرانی داشته كه ستارخانها و… را در دامن خود پرورش داده، تكیه ما به همین خویشتن فرهنگی است و بازگشت به همین خویشتن را باید شعار خود كنیم. چرا كه پیروزی همواره در گرو ایمان به خویشتن خویش است. آن شمع و آن عشق ملیت ما یعنی آذربایجانیت باید باشد. باید آن عشق سوزان كه در جلوه گاه روح آذربایجانیت هزاران سرها را گوی چوگان بلا ساخته و آن ایمان قلبی كه هزاران مرد را پای كوبان و رقص كنان به پای دار فرستاده امروز در نام مقدس آذربایجان تظاهر و تجلی بكند. باید هر آذربایجانی خود را سرمست باده روح پرور ملیت سازد و با یك پیشانی درخشان از شرافت و نجابت خاص آذربایجانی با ملل و مردم دیگر روبرو شود.
باید مادران آذربایجانی فرزندان خود را با شیر حمیت آذربایجانی بودن بپرورانند وبا یك غرور ملی و احساسات پاك وطن پرستی در دماغهای حساس آنان جایگزین سازند باید با سرودهای ملی و لای لائی های مادرانه آنها را گوشزد كنند كه آنان برای حفظ شرافت آذربایجان پرورش یافته اند و اگر عشق ملیت را در قلب خود نپرورند حق فرزندی را ادا نكرده اند. چرا كه آذربایجان خاك و وطن مادریمان است. ( آنا وطن و یوردوموزدیر آذربایجان)

²یئنه اؤزوموزه قاییتمالییق².
یئنه اؤزوموزه قاییتمالییق!
هاردا اوهانلار،هانی او اوغوزلار؟
یئنه اؤزوموزه قاییتمالییق.
هانی او اوغوللار، هانی او قیزلار؟
یئنه اوزوموزه قاییتمالییق.
خیال آرزولار دالیبدیر یئنه ،
اؤریی می گومان آلیبدیر یئنه،
اؤمید اؤزوموزه قالیبدیر یئنه،
یئنه اؤزوموزه قاییتمالییق،
بو یول اذیتله دولو اولسادا،
بو یولدا قار، یاغیش دولو اولسادا،
ایرلی ـتكامول یولو اولسادا،
یئنه اؤزوموزه قاییتمالییق،
یئنه اؤزوموزه دؤنملییك بیز،
آلیشیب یانماساق سؤنملییكبیز،
قیر آتی،دورآتی مینملییك بیز،
یئنه اؤزوموزه قاییتمالییق،
یئتجك دؤز یولا یولو دؤزگئدن،
تمنا اومایان یادان، اؤز گئدن،
قوی قیسمت اولماسین بیزه اؤزگه دن،
یئنه اؤزوموزه قاییتمالییق،
گولوستان ،تئركمنچای ـخیفت درسیمیز،
نه یامان اوزاندی حسرت درسیمیز،
آلا بیلمیشیكسه عیبرت درسی بیز؟
یئنه اؤزوموزه قاییتمالییق،
نه اؤچون بو دیار اؤزگلشمشلی؟
یاخینلار، دوغمالار اؤزگلشمشلی؟
اؤزگه اتییندن اؤزرك الی،
یئنه اؤزوموزه قاییتمالییق،
اجدادیم دا دئییر ²اؤزونه قاییت².
اؤلادیم دا دئییر اؤزونه قاییت.
فریادیم دا دئییر اؤزونه قاییت.
یئنه اؤزوموزه قاییتمالییق.
دیلكلر ده دئییر اؤزونه قاییت،
ملكلر ده دئییر اؤزونه قاییت،
فلكلرده دئییر اؤزونه فاییت،
یئنه اؤزوموزه قاییتمالییق.
بو گون زامان دئییر اؤزونه قاییت،
موهیت، مكان دئییر اؤزونه قاییت،
آذربایجان دئییراؤزونه قاییت ،
یئنه اؤزوموزه قاییتمالییق،
اؤزوموز ییخمیشیق اؤز اویمیزی،
فیكیراویمیزی، سؤز اویمیزی،
نه یامان كؤل اؤرتؤب كؤز اویمیزی،
یئنه اؤزوموزه قاییتمالییق،
بو گون سحویمیزی ایسلاح نامینه،
شاه خطایی كیمی بیر شاه نامینه،
پیغمبر نامینه ،تانری نامینه،
یئنه اؤزوموزه قاییتمالییق،
اؤزگه قولتوغوندا گؤنون شن اولماز،
قاییدیش قدرینی بیلمسن اولماز،
بو یولدا نئچه یول اؤلمسن اؤلماز،
یئنه اؤزوموزه قاییتمالییق،
اوزون چوریینی پارا ائدرسن،
اؤزؤن اؤز گونونو قارا ائدرسن،
ائهه –هی-ای،قاچما ،دایان ،هارا گئدرسن؟
یئنه اؤزوموزه قاییتمالییق،
قاییتمالییق،قاییتمالییق!!!
*واثق عیدی*
منابع:
1)خوشبختی از دریچه حقیقت: اقتباس از افكار دكتر گرلینگ، ماركوس، تولستوی، ایرانشهر، امرسون، ساموئیل سمایلز
2)بازگشت به خویش: دكتر علی شریعتی

۱۳۸۹ خرداد ۳, دوشنبه

اسنادي از قيام خرداد85 آذربایجان

اسنادي از قيام خرداد 85

1- نامه دانشجويان به استاندار آزربايجان شرقي

توضيح: اين نامه توسط دانشجويان تبريز خطاب به آقاي معمارزاده استاندار آزربايجان شرقي نوشته شده، و صبح روز 1 خرداد 1385 حضورا تحويل به استانداري و فرمانداري آزربايجان گرديده، راس ساعت 10 همان روز پاسخ مثبت مسئولين ، به اطلاع دانشجويان و فعالين حرکت اطلاع داده شد.

"استاندار محترم آزربايجان شرقي جناب آقاي معمارزاده

چنانچه استحضار دارند، روزنامه‌ي ايران در تاريخ 23 ارديبهشت طي نوشته‌ و کاريکاتوري، آشکارا به ترکها اهانت نموده‌است. در پاسخ به اين تحقير ملي طي هفته‌ي گذشته دانشگاههاي آزربايجان و همچنين ساير دانشگاه‌هايي که در آن گروه نسبتا قابل توجهي از ترکها حضور دارند، تظاهراتي با شرکت مجموعا يکصدهزار دانشجو به راه افتاده‌است. حال نيز اهالي تبريز با مراجعه به ما دانشجويان، درخواست کرده‌اند، به منظور شرکت مردم شهر در اين اعتراضات، ميتينگي با همان مضمون و شعارها را در داخل شهر برپا کنيم.

از اينرو روز دوشنبه اول خردادماه 1385 راس ساعت چهار در ابتداي راسته‌کوچه گردهم آمده، با شعارهاي زير، به سمت خانه‌ي مشروطيت حرکت خواهيم نمود و نهايتا با قرائت يک قطعنامه، تظاهرات را به پايان خواهيم رساند.

از جنابعالي نيز به عنوان استاندار محترم آزربايجان انتظار داريم که شخصا به اين اعتراضات نمادين مردم ما بپيوندند. ما شما را به شرکت در اين ميتينگ و بيان اعتراض خود دعوت نموده، در عين حال تقاضا مي‌نمائيم به نيروهاي انتظامي و امنيتي دستورات و سفارشات لازم را جهت تامين آرامش و امنيت تظاهرکنندگان صادر فرمايند.
نمایی از تظاهرات عظیم و ملیونی ضد تبعیض و ضد فاشیستی تبریز در اول خرداد 1385

شعار اصلی مردم در این تظاهرات تاکید بر هویت ترکی و حقوق ملی بود

ياشاسين آزادليق

ياشاسين عدالت

منيم ديليم اؤلن دئييل، اؤزگه ديله دؤنن دئييل

تورک ديل رسمي اولسون!

آنا ديلده مدرسه، مدرسه

آزربايجان ميلتي، چکنمز بو ذيلتي

آزربايجان اوياقدي، وارليغينا داياقدي

آزربايجان اوياقدي، اؤز ديلينه داياقدي






2- متن خطابه‌ ميتينگ 7 خرداد در مقابل مجلس

توضيح: اين خطابه‌، براي قرائت در ميتينگ 7 خرداد 1385 در مقابل مجلس شورا تهيه شده بود.

در آن روز به‌ علت محاصره‌ي چندحلقه‌اي مجلس و بگير و ببندهاي گسترده امکان اجتماع فعالين ميسر نشد و لذا چند روز بعد (با افزودن موخره‌اي کوتاه در تقبیح محاصره مجلس) عينا در سالن اجتماعات دانشگاه علم و صنعت در 13 خرداد توسط عليرضا صرافي قرائت شد.

نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي

شايد خود بهتر از همه ميدانيد که در يکي دو هفته‌ي اخير چه بحراني فضاي آزربايجان تسخير کرده است.

طوفاني از آزربايجان به‌پا خواسته، که فقط زبانه‌هايي از آن به اينجا کشيده‌ شده‌است.

کبريتي که "ايران" کشيد، آتشي ساخت و عاقبت عقده‌‌‌هاي ناگشوده‌ي ميليونها انسان را به آتشفشاني از عصيان بدل کرد، بسياري جان خويش را باختند، بسياري به غل و زنجير کشيده شدند و در اين ميان شايد کم ارجترين چيزي که سوخت، همان روزنامه‌‌اي بود که خود کبريت کشيده‌بود.

مي‌پرسيد: آزربايجاني‌ها با اين قيامهايشان چه ميخواهند؟ ما که روزنامه را بستيم و خاطيان را به زندان افکنديم!

اما شما خود نيک ميدانيد که آن روزنامه‌ي خاطي، تنها مستمسکي براي فوران آتشفشان خشم فروخفته‌ي ما بود.

خواسته‌ي اصلي مردم ما را به راحتي مي‌توانستيد از شعارهاي آن دريافت کنيد که همانا تامين حقوق زباني و رسميت آن البته به مفهوم دموکراتيک کلمه (و بدون نفي زبان ها و فرهنگهاي ديگر) است، معناي مشخصتر و اجرائي‌تر آن عبارت است از آموزش به زبان مادري، اختصاص يک شبکه راديو تلويزيوني سرتاسري به زبان ترکي و آزادي استفاده از آن در حوزه‌هاي اداري، قضايي و حقوقي.

ملت ما خواستار رفع تبعيضات آشکار در بودجه‌بندي کشورند، به طوريکه بتواند به جبران عقب‌ماندگي‌هاي تحميلي و مزمن واحدهاي ملي (و در صدر آنها آزربايجان) که ناشي از سياستهاي تبعيض‌آميز گذشته بوده بپردازد.

مردم ما خواستار آزادي زندانيان سياسي به خصوص زندانيان سلسله قيام‌هاي شهري آزربايجان و تامين آزادي بيان، آزادي تشکيل احزاب، آزادي اجتماعات و راهپيمايي‌ها هستند.

ناگفته پيداست که اين خواست‌ها حداقل مطالباتي‌اند که هيچ منافاتي هم با اصول قانون اساسي نداشته در انطباق کامل با رسالت غائي اديانند و چون عين بسط عدالت و تامين آزادي در گوشه‌اي از جهانند، از اين منظر نيز هماهنگ و همسو با پرنسيپ‌ها و نورمهاي جامعه ي جهاني‌اند.

اما اين خواسته‌ها تنها و تنها با موازين مذهب شوونيسم در تضاد مطلق است!

به‌زعم شما حرکت در مسير قانون و تامين رضايت دين و دنيا و موکلينتان مهم‌تر است يا تاييد و رضايت مشتي عقب‌مانده‌ي متحجر و زياده‌خواه شوونيست؟

ميگوئيد: ما از اين خواسته‌ها که به يکباره مطرح شده‌‌اند، خبر نداشتيم .

ما نيز مي‌پرسيم آيا بيست و هفت سال صبر و حوصله همراه با طرح منطقي مسئله‌ي ملي، برايتان کافي نبود؟ در اين مدت نه تنها اقدامي در جهت حل و فصل آن به عمل نيامد، بلکه به تدريج دلقکاني نيز وارد معرکه شدند که اينجا و آنجا (و گاه با استفاده از امکانات دولتي) به تحقير مردم پرداختند؟

آزربايجانيها تاکنون طي صدها نامه‌ي سرگشاده، قطعنامه، بيانيه و حتي مراجعات فردي و حضوري... خواستار تحقق اصولي از قانون اساسي ناظر بر حقوق مردم (از جمله حقوق زباني و فرهنگي اقوام و ملل ايراني) شده‌اند ، همه‌ي اين نامه‌ها بي‌هيچ اعتنايي به بايگاني سپرده شده‌اند و دريغ از يک پاسخ خشک و خالي از مسئولين وقت.

آزربايجانيها در قالب مراسم متعدد و رفتارهاي خاص انتخاباتي نشان داده‌اند که حساسيت زيادي نسبت به حقوق پايمال شده‌ي ملي‌شان دارند و خود نمايندگان آزربايجان نيز حداقل قبل از انتخابات، نشان مي‌دهند که آنها هم به اين مسائل حساسند. آنرا مي‌شناسند و عموما با وعده‌هايي چون "تلاش در جهت حفظ و بالندگي زبان و فرهنگ آزربايجاني و کوشش در جهت رفع تبعيضات اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي و ...." به ميدان ميايند. پس چنين نيست که مجلس يا مجلسيان از صورت مسئله بي‌خبر باشد.

تا کنون دو بار طي دوره‌هاي ششم و هفتم مجلس، نمايندگان آزربايجان خواستار اجراي اصل 15 قانون اساسي شده‌اند، اما هر بار مجلس بي‌اعتنا به مبرم بودن قضيه، از تصويب آن امتنا ورزيده است.

آري نمايندگاني که با تصويب برخي تک‌تبصره‌ها براي اربابان قدرت راهگشائي‌ها مي‌کنند و گاه ساعتها وقت خود را صرف مذاکره پيرامون طرح "خود دکترنمائي" (اعطاي مدرک دکترا براي خود) مي‌کنند، هنوز نتوانسته‌اند، حتي يک ماده‌ي قانوني در زمينه‌ي تثبيت حرمت زبان و فرهنگ و حقوق اقوام و ملل ايراني در طول ربع قرن آزگار به تصويب برسانند و سلسله‌ مسائلي با ريشه‌هاي عميق در ارکان هويت دوسوم اهالي کشور را همچنان بدون راهکارهاي قانوني لاينحل باقي گذارده‌اند، تا بلاخره مردم مجبور شوند با صرف هزينه‌هاي مادي و انساني گزافي به عصيان برخيزند.



آري وقتي ساز ملي ما را بر سر نوازندگان ميهمان مي‌شکنند،

وقتي ميراث فرهنگي پدرانمان در راستاي تحقق سناريوي محرفين تاريخ مردم منهدم مي‌شود،

وقتي صداوسيما با طرح فاصله‌ي اجتماعي عملا به تعميق فاصله‌ي اجتماعي دامن مي‌زند و طي بخشنامه‌ها و مصوبه‌هاي مغرضانه حداقل ساعات خودشان به مثلا زبان و لهجه‌هاي محلي اختصاص مي‌دهد که در عين حال يکي از نتايج آن تخريب زبان مردم است،

وقتي همين رسانه‌هاي عمومي اجازه ندادند حتي نطق نمايندگان رسمي ملت را که به دفاع از بخشي از خواسته‌هاي به‌حق مردم مي‌پردازند، پخش کنند،

وقتي شانس ورود به دانشگاه در آزربايجان نصف شانس ورود به دانشگاه در استانهاي مرکزي است،

وقتي رتبه باسوادي در آزربايجان اين مهد آموزش نوين مشرق زمين، از رتبه اول به دهم در دوره‌ي پهلوي و از دهم به بيستم در دوره‌ي پساپهلوي نزول مي‌کند،

وقتي به خاطر استمرار شيوه‌ي سوادآموزي بي‌مادرانه (زبان‌آموزي به زبان غير مادري) بالاترين افت تحصيلي از آن آزربايجان و ساير واحدهاي ملي مي‌شود،

وقتي سهم بودجه‌بندي اختصاصي معادن يک استان مرکزي در طول 8 سال دوران سازندگي آقاي هاشمي رفسنجاني بيش از 300 برابر بودجه نظير در چهار استان شمال غربي آزربايجان غربي – شرقي اردبيل و زنجان است.

وقتي به‌علت عدم برنامه‌ريزي براي توسعه و سرمايه‌گذاري در آزربايجان طي هشتاد سال اخير همواره مهاجرفرست‌ترين منطقه کشور شده‌است.

وقتي تاريخ ما را، نامهاي جغرافيايي ما را و حتي نام زبان و ملت ما را تحريف مي کنند، و آنگاه مهر سکوت بر لبانمان بزنند، تعجبي ندارد که مردم اينبار از زبان سرخشان پرچمي سازند و بر فراز سر خويش به اهتزار در آورند .

انتظار مي‌رود نمايندگان محترم مجلس بتوانند توضيح قانع‌کننده‌اي در پيشگاه ملت بدهند که چرا تاکنون نخواسته‌ يا نتوانسته‌اند اصول ناظر بر حقوق مردم و به خصوص اصول 15 و 19 و 48 قانون اساسي قسم‌خورده‌شان را به اجرا در آورند، آيا اين حق مسلم موکلين آنها فداي کدامين مصلحت و ملاحظه‌اي شده‌است؟

و اگر هنوز با گذشت بيست و هفت سال بناي اجراي اين اصول را ندارند، چرا آنها را لغو نمي‌کنند تا جايي براي طرح ادعاي بيشتر نباشد؟!

چرا بانيان و مجريان سياستهاي تبعيض‌آميز اقتصادي، فرهنگي و مسببين اختناق مضاعف سياسي آزربايجان تا کنون مورد استيضاح قرار نگرفته‌اند؟!

ما از نمايندگان محترم مجلس انتظار داريم تا لااقل پس از سلسله قيامهاي ترکان در ايران ساکت ننشيند و (به تاسي از آن تک نماينده جسور آزربايجاني) با خواسته‌هاي قانوني و برحق مردم هم‌صدا شده و از اينکه سيستم به‌غايت لَخت و ناکارامد سانتراليسم بوروکراتيک اداري را زير سوال برند، نهراسند.

نمايندگان محترم مجلس، تجربه‌ي تاريخي نشان داده است که اگر مجلس نتواند خواسته‌هاي مردم را بتاباند، آنگاه مجلس اصلي در خارج از دربهاي آن و با حضور ميليوني مردم شکل خواهد گرفت.

به ياد داشته باشيد که شيخ محمد خياباني نماينده‌ي دموکرات آزربايجان که از جوّ ارتجاعي مجلس به تنگ آمده بود سخنراني خود را در سبزه ميدان تهران و در ميان مردم انجام داد و از آنجا به آزربايجان آمد و شش ماه تمام حساب مردم ما را از ارتجاع حاکم مرکزي بريد.

به ياد داشته باشيد که در دهه‌ي بيست با رد اعتبارنامه‌ي دو وکيل اول آزربايجان چه حوادث مهمي در تاريخ ما روي داد. پيشه‌وري به آزربايجان بازگشت و گفت ما راه دموکراسي را برگزيده‌ايم و اگر تهران بخواهد در آغوش ارتجاع بماند، همراهي ما را از دست خواهد داد.

جنبش ملي شدن نفت را نيز حتما به ياد داريد، مصدق‌السلطنه مجلس را رها کرد و به جمع مردم پيوست و گفت: مجلس واقعي همين جاست و به دنبال آن جنبش ضد امپرياليستي ملي کردن نفت، جان تازه‌اي گرفت.

شما به کرسيهاي مجلسي تکيه داده‌ايد که اولين مجلس قاره کهن آسياست. در اين مجلس اولين قانون اساسي اين قاره به دست نمايندگان ملت تصويب شده است. قانوني که نويسندگان آن کوچکترين نيازي به تصريح زبان رسمي کشور نديده‌اند، چرا که حقوق زباني مردم در آن ايام جزو بديهياتي بوده که مورد تعرض احدي هم نبوده است.

اما اکنون با عقب‌گردي که شوونيستها به جامعه‌ي ما تحميل کرده‌اند، زبان بهانه‌اي براي اثبات ارجحيت و برتري و فخرفروشي قومي بر قوم ديگر شده و فرهنگ‌هاي اصيل اکثريتي از جامعه پيش پاي منافع نامشروع اقليتي زياده‌طلب ذبح مي‌شود.

نمايندگان محترم، قصد من از اين سخنان کوتاه صرفا هشداري بود که تا وقت است، مردم خويش را دريابيد!

و اگر جسارتي در لحن ترکانه‌ام يافتيد، بر من خرده مگيريد، همه از گرماي آتشي‌ست که در آزربايجان شعله مي‌کشد.

تهران-7 خرداد 1385

موخره:

آقايان نماينده!

شما درست در ساعتي مجلس را ترک کرديد و حريم آنرا به دست نامحرمان تا‌بن دندان مسلح سپرديد که موکلين‌تان براي تظلم و دادخواهي روي بدان آورده بودند. چگونه اجازه داديد که پس از گذشت يک قرن از فجايع لياخوف بار ديگر همان مناظر شرم‌آور محاصره‌ي مجلس ملي تکرار شود؟

شما دروازه‌ي خانه‌ي ملت را به روي ملت بستيد، دروازه‌اي که از سر دولتِ همين ملت به رويتان باز شده بود!

طاقت مهمان نداشتيد، خانه را نه به مهمان که به ددخوياني گذاشتيد که ما را از آستان مجلس راندند و تاراندند . آستاني که قرني پيش از اين خون پدران و اشک مادرانمان به پاي پي و ستونش ريخته‌بود.

چه پاسخي به موکلينتان داريد؟

بترسيد از روزيکه مردم آنقدر از شما فاصله گرفته باشند که ديگر نخواهند براي دادخواهي روي به درگاهتان آورند!

بترسيد از روزيکه شما را نيز در جناح عمله‌ي ظلم ارزيابي کنند.

شما که براي خدمت به مردم سوگند خورده بوديد، درد مردم نشنيديد و زير سايه‌ي سلاح پشت به مردم کرديد، دير نيست روزي که مردم مجلس ملي خويش را درغياب ميمونتان برپا دارند.

آينده از آن ماست!

زنده باد حرکت ملي آزربايجان!